داستان کوتاه " تک _ پاتک .! " اثر : سید حمید فرد _ حاج علی ایستاده بود و سعی داشت سبیل های نداشته اش را لای دندانهایش بگیرد . بچه ها مطمئن بودند که نگرانی اش بی مورد است . اما او هنوز با سبیل هایش ور می رود . می گفت : از بچگی عادتش بوده !!! ماها به همدیگر خیره می شویم و یکصدا می گوییم ، جویدن سبیل از بچگی ؟ حاجی هم بی خیال ساده اندیشی های ما ، دوربین قناصه را زوم می کند و در حالی که درجه های شماره گذاری شده را تنظیم می کند ، می گوید : حرص و جوش سکه با ارزش تره یا مای بیبی؟
داستان " تک_ پاتک "
داستان کوتاه :"حکم طلاق"
سبیل ,های ,، ,کند ,بچگی ,داستان ,می کند ,تک پاتک ,از بچگی ,خیال ساده ,بی خیال
درباره این سایت